9. استئوسارکوم ( Osteosarcoma)
برگشت به سر کار باوجود ابتلا به سرطان استخوان
خیلی دلم میخواهد سرگذشت خودم را با همه در میان بگذارم. در دبیرستان، هیچ چیز درباره سرطان نمیدانستم، و برای جوانان ما بسیار مهم است که علائم سرطان و چیزهایی که باید مراقب آنها باشند را بدانند. مبتلا شدن به سرطان بودن چیزی است که به ذهن هیچکس خطور نمیکند.
کریگ کینگ هر روز به سر کار میرود و میداند کار او مثمرثمر واقع میشود. بخشی از این مفید بودن به زمینه کاری او ربط دارد. کینگ، که معلم کلاس سوم دبستان است، هر روز به 17 نفر دانش آموز خود کمک میکند مهارتهای پایه را در ریاضیات، علوم اجتماعی، و هنرهای زبانی کسب نمایند.
اما این معلم 25 ساله چیزی دیگر را هم به سر کلاس میآورد. او شاهد زندهای بر این مدعا است که الزامی ندارد سرطان برنامههای شخص بیمار را برهم زند، حتی اگر شخص در جوانی دچار آن شود. کینگ، که در یک دبستان درس میدهد، میگوید، من به دانشآموزانم میگویم سرطان داشتم. امیدوارم هیچکدام از دانشآموزان من دچار سرطان نشوند، اما اگر دچار این بیماری شوند. میتوانند به گذشته نگاه کنند و به خود بگویند، آقای کینگ سرطان را شکست داد و من هم میتوانم آن را شکست دهم.
به تأخیر افتادن تحصیلات دانشگاهی
سرگذشت بیماری سرطان کینگ در سال 1999 آغاز شد که او 17 سال داشت و از دبیرستان فارغ التحصیل شده بود. او که فوتبال و بیسبال بازی میکرد، قصد داشت پاییز آن سال وارد دانشگاه دولتی بشود. اما در ماه ژوییه که تشخیص دادند کینگ به استئوسارکوم یا سارکوم استخوان، که نوعی تومور استخوان است، دچار میباشد، این برنامهها بهطور موقت متوقف شد. ماه ها پیش از تشخیص بیماری، زیر زانوی چپش ورم کرده بود. او به یاد میآورد، درد نمیکرد، و چون بسیار فعال بود صرفاً فرض کرد که نوعی صدمه ورزشی است و آن را نادیده گرفت. سپس یک روز، هنگامیکه داشت تختش را مرتب میکرد، ساق پایش به جایی خورد و او از دردی که حس کرد شوکه شد. دو پزشک که به آنها مراجعه کرد چیزی از بیماری او سر در نیاوردند. کینک میگوید، آن وقت بود که من ترسیدم. او را به پزشک سومی ارجاع دادند که خبر بد را به او داد. کینگ بهجای درسهای دانشگاهی باید درمان سرطان خود را شروع میکرد. بدتر از آن اینکه احتمال داشت ساق پایش را از دست بدهد. کینگ به یاد میآورد، اول ناراحت نشدم. هنگامیکه به منزل رسیدم متوجه حرف پزشک شدم. من نمیخواستم ساق پایم را از دست بدهم.
در ناامیدی بسی امید است
درمان او طولانی و دشوار بود. جراحان درشت نی (استخوان ساق پای) چپ او را با یک درشت نی سالم که از بانک استخوان گرفته بودند تعویض کردند و با ساپورتها (نگهدارندههای) فلزی آن را(به استخوانهای دیگر) متصل نمودند. کاسه زانوی چپ او را برداشتند و بازسازی کردند. شیمیدرمانی او تقریباً یک سال طول کشید. چند ماه فیزیوتراپی شد تا دوباره راه رفتن را یاد بگیرد. او به یاد میآورد، پس از جراحی، مدتی زمینگیر شدم، و سپس صندلی چرخدار به من دادند. از صندلی چرخدار به استفاده از بست (Brace)، از چوب زیر بغل یا چوب پا، از چارچوب مخصوص راه رفتن (Walker)، و سپس به راه رفتن رسیدم. در طول درمان، کینگ از حمایت فراوان خانواده و دوستان، برخوردار شد. انجمن سرطان هم از او حمایت کرد. اولین تماس او با گروههای حمایتی، هنگامی برقرار شد که یکی از مشاوران بیمارستان به او مطالبی درباره یک برنامه حمایتی از بیماران سرطانی گفت، که رویدادی سالیانه است و در جوامع سراسر کشور و جهان برگزار میشود تا از بیماران سرطانی که درمان شدهاند تجلیل شود، و از کسانی یادآوری شود که در اثر سرطان فوت کردهاند، و همچنین برای تحقیقات و برنامههای مربوط به سرطان پول جمعآوری شود. کینگ میگوید او چیزهایی درباره این رویداد شنیده بود، اما هیچوقت معنی واقعی این رویداد را نفهمیده بودم. اندکی بعد، او از یک برنامه ACS مطلع شد که هدف از آن این بود که به بیماران جوان سرطانی که درمان شده بودند کمک شود در دانشگاهها تحصیل کنند. کینگ از طریق بورسهایی دریافت نمود که به او کمک کرد تا هزینه چهار سال تحصیل دانشگاهی خود را بپردازد. او در سال 2004 در رشته تعلیم ابتدایی از دانشگاه دولتی کارولینای جنوبی فارغالتحصیل شد و از آن زمان تا به حال به تدریس در کلاس سوم دبستان اشتغال دارد.
جبران خدمات جامعه
اما همکاری کینگ با انجمن سرطان پس از فارغ التحصیل شدن او خاتمه نیافت. اینک او و خانوادهاش در این برنامهها مشارکت میکنند، سال گذشته بیش از 5000 دلار پول جمعآوری کردند، و باشگاه پسران دانشجو که او عضو آن بود، سنت گروه را، که او در سال دوم دانشگاه به راه انداخته بود، ادامه میدهد. پاییز سال گذشته، کینگ بهعنوان سفیر تجلیل در کنگره، انجام وظیفه کرد تا اعضای کنگره را وادار کند اعتبار بیشتری را برای تحقیقات سرطان تأمین نمایند. کینگ از دیگر اهداف مرتبط با سرطان هم حمایت میکند. تابستان هر سال، او بهعنوان مشاور کار میکند، که در طول درمان خودش در این کمپ تابستانه حضور یافته بود. این کمپ مخصوص کودکان سرطانی و خواهران و برادرانشان برگزار میشود. همچنین به مرکز سرطان کودکان میرود تا کودکان سرطانی تحت درمان را خوشحال کند. این علاقهای است که میخواهد بهطور حرفهای ادامه دهد. کینگ ترم آخر دروس فوق لیسانس مشاوره توانبخشی را میگذراند. او امیدوار است که در نهایت به عنوان مشاور کودکان سرطانی کار کند. اما در حال حاضر کینگ از شغلی که دارد راضی میباشد. او میگوید، من عاشق کارم هستم. چیزی که هر روز مرا به کار وا میدارد درک این مطلب است که این بچهها امکان داشت هرگز مرا نبینند زیرا امکان داشت سرطان جان مرا بگیرد. اما نگرفت. خدا جان مرا نجات داد و زندگی من هدفدار شد.
|